رمان ارزوی رسیدن به عشقم

رمان خیال ارزوی رسیدن به عشقم

سلام از همه دوستانی که دارند این رمان را میخونند؛این همه حرفای دلمه و واقعیته البته همش خیاله و رویاست،ولی حرفاش واقعیته و ...نمیدونم چند قسمت میشه؛ولی زیباست...

لطفا تا اخرش رو بخونید و نظراتتون و واسم بفرستید خوشحال میشم،دوستتون دارم.

(پارت اول)

چند سالی بود ک عاشقش بودم یعنی حدود4سال و واقعا دوسش داشتم؛جوری ک همیشه بهش فکر میکردم و دوست داشتنم نسبت بهش همیشگی بود.همیشه فک میکردم که بهش میرسم و فقط اون میتونه منو خوشبخت کنه وباهم زندگی کنیم.

خیلی شبا تاصب با فکر کردن بهش خوابم میبرد؛خیلی شبا براش گریه میکردم گریه ای از سر دلتنگی ازسر ناچاری ک نمیتونم هیچ کاری کنم ک بهش بگم همه ی حرفامو؛وگریه ای از سر عشق زیاد نسبت بهش ک نمیدونستم باید با این عشقش چیکار کنم.

دوست داشتم فراموشش کنم چون فقط این ی عشق یک طرفه بود و من خیلی عذاب میکشیدم،ولی شایدم دوطرفه بود ولی من خبری ازش نداشتم.با هیچ کس هم هیچ حرفی نمی زدم میترسیدم کسی همه جارو جار بزنه و ابروم صرف ی عاشقی از بین بره.خلاصه میترسیدم و حس ترس عجیب منو گرفته بود.

تا اینکه یه ماه رابطه داشتیم فقط SMS بوداون یه ماه واسه من ب بهترین شب و روزای زندگیم تبدیل شده بود؛جوری که شبا تاصبح باهاش چت میکردم،جوری بود که ن میتونستم بخوابم؛ن غذابخورم؛ن بیرون برم و ن حوصله ی کسی و جز اون نداشتم.دوست داشتم همش باهاش حرف بزنمو همش بهش فکر کنم خلاصه اینکه این ی رابطه یه ماهه گذشت و بعد از این  رابطه کوتاه مدت فهمیدم اون منو به خاطر هوس میخاسته ن عشق واقعی؛با اینکه فکر میکردم و خوشحال بودم ک عشقمون دوطرفس نه یه طرفه؛ولی دیگه بعدش فهمیدم این یه هوس زود گذر بوده و تموم شده و اون منو به خاطر رابطه جنسی میخاسته(فقط همین)وبعدش فهمید که من قبول نمیکنم و نمیتونه راضیم کنه بهانه جور کردو دکم کردو از همه جا بلاکم کرد ک دیگه نتونم باهاش حرف بزنم.....ادامه دارد

مممنونم ازتون

پارت دوم ب زودی در وبلاگ...